من و زندگیم

هر اونچه که تو دلم و مغزم میگذره

من و زندگیم

هر اونچه که تو دلم و مغزم میگذره

چرا؟

من یه زنم.

می فهمی؟

مثل تو احساس دارم

مثل تو درک میکنم

مثل تو شهوت دارم

مثل تو نیاز دارم

من یه آدمم

با همه ی نیاز ها ، توانایی ها ، خصوصیت ها و ضعف های انسانی

چرا باید انتخاب بشم؟

چرا باید احساساتم رو در درون خودم بکشم تا زمانی که تو من رو بخوای

چرا اگه باهات در مورد احساسم و نیاز های روحی و جسمیم حرف بزنم میشم بی حیا ، نا نجیب، بد.............................................

منم مثل تو آدمم میفهمی؟

چرا خودت هر کاری که بخوای میکنی ولی آخر سر یه دختر باکره رو برای زندگیت انتخاب میکنی؟

.

.

.

.

چرا؟ چرا من به عنوان یه زن طلاق گرفته باید فقط به منظور دوستی های آلوده به س-ک-س دوست داشته بشم؟

چرا من نمیتونم مثل تو که تا حالا با خیلی ها هم آغوش بودی ، حق انتخاب داشته باشم؟

چرا؟

چرا هر کی میفهمه من طلاق گرفتم رفتارش عوض میشه؟

مردا مهربون تر میشن

زن ها فاصله می گیرن

تا میای خلاء کم داشتن همسر و دوست های مونثت رو با یه مرد مهربون !!! پر کنی اونوقت میبینی طرف یه گرگ بوده تو لباس گوسفند

چرا جسم من بیشتر از احساسم ، نگرانی هام و توجهم برات ارزش داره؟

چرا؟؟؟؟

نظرات 2 + ارسال نظر
پویا پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ب.ظ http://paraantez.blogsky.com/

سلام.
با نظرتون کمی موافقم
اما غیر از این نظر هم ممکن است.
شاد زی

درخت جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ب.ظ http://senseful.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد