من و زندگیم

هر اونچه که تو دلم و مغزم میگذره

من و زندگیم

هر اونچه که تو دلم و مغزم میگذره

بازگشت شکوهمندانه و غرور آفرین :دی

بعد از نمیدونم چند وقت برگشتم.

خوش اومدم ٬ صفا آوردم  قدمم روی چشم ...

تو این مدت خیلی اتفاقا افتاده

رفتم سر یه کار جدید کارمند دولت شدم


درسته که کارای دولتی واقعا اعصاب خرد کنن ولی خوب حداقل حقوقشون سر وقته.

در کل تنها مزیتی که دارن همینه.

بدترین چیزی هم که دارن اینه که همه سعی میکنن زیرابتو بزنن. اصلا جالبه که همه ی هوششون و تواناییشون صرف کشف راه های جدید واسه ضربه زدن به همکارشون میشه!

خلاصه تو این پنج ماهی که اونجا دارم کار میکنم ٬ حداقل سه بار خواستم استعفا بدم و خودمو از اون محیط مریض دور کنم.

ولی بعد باز به خودم گفتم سحر صبر کن . درست میشه . درست میشه

خدا آخر و عاقبتمو به خیر کنه